سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 15667

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 0

159

 
هرکه برادرش را در کاری ناپسند ببیند و بتواند او را از آن بازدارد و این کار را نکند، به او خیانت کرده است . [امام صادق علیه السلام]
 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: جمعه 84/7/1::: ساعت 11:52 عصر

برگ از درخت خسته میشه

                            وگرنه

                            پاییز بهونست...

همه عمر دیر رسیدیم

                          همه عمر نشناختیم....


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: شنبه 84/4/4::: ساعت 11:32 عصر

هرکس بذر گلی زیبا ویکه را در دل دارد.

هرکس بذر نیلوفری خاص را

در مرداب درون دارد.

لمل تعدادی معدود و اندک توانسته اند

آن بدر را برویانند

و آن استعداد را شکوفا کنند.

زیرا بیشتر آدمها خود آگاه نیستند

و چشمان خویش را برای دیئن باز نمی کنند.

چشم اگر بیناست

هر چیزی دیدنی نیست و در ارازوی نگاه . سنجیدنی.

بنگر که چه بسار خرمهره ها که

خود را گوهر عشق جا میزنند!

این ها اگر عشق بودند.

احساس بدبختی را می زدودند. این یک معیار است.

اگر این ها تو را با احساس شوربختی رها می کنند

پس هیچکدام عشق نیستند.

ینا بر این از شرشان خلاص شو...

عشق همواره احساس خوشبختی می آفریند.

با عشق نمی توان احساس بد بختی کرد.

این حقیقت را هیچگاه فراموش نکن....

اما بسیاری از آدمها احمقانه عمل میکنند:

آنها به جای رها کردن

همه ی چیزهای دست و پا گیر .

خود عشق ر ارها کرده اند.

این شیوه ی راهبان و معتکفان

در طی قرنها بوده است...

...


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: چهارشنبه 84/2/28::: ساعت 11:20 عصر

آیا شنیده ای که گلسرخی

از شکافی از دل سیمان روئید؟

اشتباه قانون طبیعت را به اثبات رسانید

آن گلسرخ. گام برداشتن بدون پا را آموزاند

مضحک به نظر می رسد ... اما آن گلسرخ با در سینه 

-نگهداشتن رویا هایش

تنفس در هوای تازه را آموزاند

زنده باد و جاوید گلسرخی که از سیمان روئید

آنگاه که هیچکس به آن الطافی ننمود...


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: شنبه 84/2/17::: ساعت 11:57 عصر

هنگام سپیده دم خروس سحیری

دانی که چرا همی کند نوحه گری؟!

یعنی که نمودند در آیینه ی صبح

از عمر شبی گذشت و تو بی خبری......!!!!

...


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: یکشنبه 84/2/4::: ساعت 11:41 عصر

ای دوستان . رها کنید این نغمه ها را

بیایید تا آواز خود را بخوانیم به شادمانی و خوشی

شادی . ای بارقه ی  زیبای الهی

ای دختر بهشتی

نا در حریم مقدس تو گرد آمده ایم

افسون و سحر تو آنچه را که به قهر و غضب و دشمنی جدا شده .

پیوند می دهد.

آنجا که بالهای رحمت تو گسترده است . همه انسانها برادروار

به یکدیگر عشق میورزند.

آنکه دوستی صمیمی و صادق یافته است . از این شادمانی

بهره می جوید .

و آنکه همسر زیباسس نصیبش شده است . در این شادمانی

کامیاب است.

اما بگذار کسی که وقط وجود خود را روی زمین میبیند.

و آنکه در جستجوی خوشبختی و سعادت  نیست

گریان و نالان خارج از این حلقه ی مقدس بماند.

همه موجودات شادی را از سینه طبیعت می نوشند.

همه نیکو کاران و بدکاران در جستجوی آن راه می سپارند.

شادی ما را می بوسد . به ما برکت میبخشد.

برکتی که به کوچکترین و ضعیفترین موجود زمینی هم داده

شده است.

و فرشته رحمت و مهربانی . در برابر خداوند ایستاده است .

ای برادران . بسان خورشید که در ورای این گنبد نیلگون

نور افشانی می کند.

بسان دلیری که به سوی فتح و پیروزی گام می نهد.

شادمان و خوشحال در این راه قدم بگذارید.

ای انسانها بیایید با یک بوسه همه جهان را در آغوش گیریم.

برادران! بر فراز این آسمان بی کرانه پدر مهربانی ساکن است.

آیا به خاک نمی افتید؟ آیا آفریدگار جهان را ستایش نمی کنید؟

بجویید او را در ورای ستارگان . آنجایی که ساکن است.....

...

 

 


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: دوشنبه 84/1/8::: ساعت 1:20 صبح

وقتی قلم موی نقاشی رو به دست میگیری تا

تابلوی زندگیت رو ترسیم کنی تصمیم با تو .

تو تصمیم میگیری که چی بکشی :

میتونی با قلم سحر آمیزی که تو دستات داری یه

بهشت بکشی پر از گلای قشنگ . دریاهای زیبا

یا اینکه نه ! میتونی یه جهنم بکشی پر از مخاطره

دره های تاریک و  و چاه های عمیق ...

آره! این تویی که تصمیم میگیری چی بکشی

این تویی که تصمیم میگیری زندگی رو چطوری بسازی

هرچند  وسایلی که برای ترسیم این تابلو داری اندک باشه

مواظب باش!! .......اگه جهنم کشیدی و بعدش خوشت نیومد

از کسی گله نکن. چون هیچکس جز خود تو نمیتونه مسئول

زندگیت باشه...

پس همیشه سعی کن حتی وقتی فکر می کنی چی بکشی

درست فکر کنی....


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: چهارشنبه 83/12/19::: ساعت 11:24 عصر

در روزهای آخر اسفند

در نیم روز روشن

وقتی بنفشه ها را

با برگ و ریشه و پیوند و خاک

در جعبه های کوچک چوبین

جای می دهند

جوی هزار زمزمه درد و انتظار

در سینه می حروشد و بر گونه ها روان

ای کاش آدمی وطنش را

همچون بنفشه ها میشد

با خود ببرد هر کجا که خواست

در روشنایی باران . در آفتاب پاک...

 


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: شنبه 83/12/15::: ساعت 12:27 صبح

تا آن هنگام که فصل آخر

در کتاب زندگی انسان نوشته نشده

هر صفحه و هر تجربه ای مهیج است!

همه چیز گشوده است و قابل تغییر!

کسی که تنها

به فصلهای قدیمی و ورق خورده کتاب بیاندیشد

نقطه اوج فصل زندگی خود را از دست می دهد.

و در پی آینده ی نیامده حال شیرینت را به گذشته تلخ

تبدیل نکن.....

تو در حال زندگی می کنی باز سازی گذشته کار تو نیست

تقدیر تو  امروز توست . . .


 
نویسنده: فرهاد مهراد ::: جمعه 83/11/30::: ساعت 12:33 صبح

 159

به نام آفریننده آتش و آب

به نام آفریننده مهر و عشق.... به نام آفریننده   دریا ...

به نام نامی جان....   من و تو...!

خداوندا هر آنکه را که دوست میداری بیاموز که عشق از هر چیز

بالاتر است و هر آنکه را که دوست تر میداری بیاموز که

دوست داشتن از عشق بالاتر است...

 

... این بیقوله بنا شد  شاید استراحتگاه تو ی خسته باشد...

تا با دستان هم از این قفس پرواز کنیم...

تا به نهایت خدا برسیم ......گفتنیهایی را که نگفتیم غبار

برداریم...

....چشمها را باید شست......جور دیگر باید دید....

و عشق تنها حرف ما بود   !  چرا نه............؟؟؟!!!!

...

 


 
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ