به هزاران دست برافراشته به آسمان جهت ظهور امام عصر نيازمنديم
التماس دعا
be ayande fekr nemikonam chon be zoodi fara khahad rasid....va be gozashte niz..chera ke gozashte tanha ba tavajoh o hemayate ma ghodrate ebraze vojood gerefte
...!
فراموشش كرده ام ... يادم نمي آيد ... همان بهتر كه يادم نباشد ... راستي بوي بهار را مي شنوي؟؟؟ ... احساسم مي گويد امسال بهار مثل سيبي كه خدا هر شب برايم مي آورد هر بار برايم تازگي دارد، جور ديگري خواهد بود ... مثل سيب كه با اينكه هر شب برايم مي آورد برايم تازگي دارد ... اين چندمين بهار من است؟ ... بيست و هفتمين ... بيست و هفت ... چقدر زياد ... چقدر كم!
... مي دوني بهترين خاطره زندگي من چيه؟ روزي كه با پاهاي گرفته و ناتوانم از آتشگاه اصفهان بالا رفتم ... سال هشتاد و دو بود ... عيد بود ... آتشگاه بود ... باران بود و گل ... و من حتي بدون اينكه چادرم را باز كنم يا حتي از كسي كمك بخوام بالا رفتم ... قبل از بالا رفتن گفتم:« خدايا نذار ام.اس منو شكست بده» ...من تنهايي بالا رفتم در حاليكه حتي مردهايي بودن كه به نفس نفس افتاده بودن و ناي ادامه دادن نداشتن ... اون بالا كه رسيدم بوي سيب خدا مي آمد ... خدا از هميشه به من نزديك تر بود ... و من گريه كردم.
و من همان شب بود كه حس كردم خدا اينبار زود تر از همواره آمده براي دادن سيب ... سيب اينبار سرخ نبود و مهم نبود ... مهم اين بود كه زود تر آمده بود ... و من تا ميان حوض لابلاي برفها به پيشوازش ايستادم ...
نشسته بودم ميان خدا و بويش مرا تا خودش مست مي كرد و نگاهم مي كرد، ...